سال 98 بود که به واسطه خبرنگاری با رویافروشان و زیانهایی که برای جامعه و مردم به بار آورده بودند آشنا شدم. روزی یکی از فعالان معروف بازارهای مالی که از قضا بعدها از ایران گریخت و لقب رویافروش گرفت، مرا به دفتر خود دعوت کرد و درخواست که با او به عنوان کارآفرین و معلم بازارهای مالی در رسانه مصاحبه کنم. آن مصاحبه را انجام دادم اما نه به نحوی که او انتظار داشت و اولین جرقههای رسواییاش هم با همان مصاحبه آغاز شد. خودرویی لوکس در اختیار داشت اما مهلت اجارهاش تا 4 ماه دیگر تمام میشد. در منطقه الهیه زندگی میکرد اما خانهاش خالی از هر وسیلهای بود و تنها قسمتی از دیوار خانه را دکور زده بود. تحصیلاتش فوق لیسانس حسابداری در دانشگاه آزاد بود میلی دیوانهوار به دیده شدن داشت و بعد از اینکه مصاحبهاش با من به خوبی پیش نرفت عصبانی و ناراحت مصاحبه را ترک کرد و رفت. بعدها دیدم که به تمام رسانههای اقتصادی ایران رپورتاژ آگهی داده و اینجا بود و پکیج آموزشی خود را تبلیغ کرده بود. بعدها در تماسی کوتاه برای اینکه مرا تحقیر کند گفت: «من 2 هزار پکیج یک 1.5 میلیون تومانی فروختم، تو چه کردی؟ من هیچ نکرده بودم. صرفا به آن 2 هزار نفری فکر میکردم که برای رویای پیروزی بر تورم در دام کسانی افتادند که هیچ چیز جز ظاهرسازی را خوب بلد نیستند.
این روزها همه در بازاریم. از پیر و جوان گرفته تا راننده تاکسی، پزشک، قصاب، روحانی، معلم و … در بازارهای مختلف به دنبال راهی برای فرار از غول بیشاخ و دم تورم میگردند. اما نتیجه در اکثر مواقع معکوس بوده و در چند سال اخیر بسیاری از کسانی که با رویای شکست تورم در بازارهای مختلف سرمایهگذاری کردند، شکست خوردند و هرچه داشتند را از دست دادند.
آمارهای رسمی فاجعه را نشان میدهند. براساس آخرین گزارشها بیش از 20 میلیون نفر در بازار کریپتوکارنسی سرمایهگذاری کردند و در آخرین قرعهکشی ایران خودرو بیش از 10 میلیون نفر شرکت کردند و برآوردها نشان میدهد که ارزش دلارهای خانگی مردم بیش از 20 میلیارد دلار است و ماجراهای هجوم به بورس در سال 99 هم از یاد کسی نرفته است. البته این آمارها تنها نوک کوه یخ است و آماری از بسیاری از بازارها وجود ندارد.
بررسیها نشان میدهد با وجود اینکه اقبال به بازارهای مختلف به شدت زیاد شده اما عمده سرمایهگذاران موفق نبودند و بسیاری از آنه گرفتار رویافروشی شدند. آن زمان که همه مردم را به سرمایهگذاری در بورس تشویق میکردند، هیچ کس به آنها نگفت که اول آموزش ببین و بعد سرمایهگذاری کن. آنها هم که به دنبال آموزش رفتند به دام پکیجفروشها افتادند و بعد از صرف وقت و هزینه بسیار، هیچ عایدشان نشد.
در شرایطی که تورم مزمن ایران به 40 درصد رسیده است و حقوق و دستمزد هم متناسب با تورم افزایش نیافته است. جامعه هم علم و آگاهی کمی دارد. رویافروشان مانند قارچ رشد میکنند و مردم تازه بعد از آنکه آنها را پولدار کردند، میفهمند که وعدههای آنها سرابی بیش نبوده است.
رویافروشان اعتماد را از میان بردند و این عنصر اساسی در بازار که روزگاری تاثیر زیادی بر رونق کسب و کار داشت، حالا به ستاره دنبالهداری تبدیل شده که ممکن است هر 100 سال یکبار دیده شود. حال باید ریشه رویافروشی را خشکاند اما رویافروشی که ریشه ندارد. پس باید آنها که رویا میخرند را آگاه کرد تا دیگر به دام نیوفتند. روزگاری بسیاری از مردم به دلیل بیماری ابله جان باختند اما حالا با واکنس آبله کمتر کسی از این بیماری میمیرد. در این قسمت از نشستهای رسانه بازاروما، مصطفی نصر اصفهانی، اقتصاددان رفتاری و احمد جانجان، کارشناس اقتصادی میهمان ما هستند و در رابطه با رویافروشی و راهکارهای مقابله با آن گفتگو میکنیم:
به عنوان سئوال اول اصلیترین دلایل شروع رویافروشی در ایران چه بود؟ ما ماجرای شرکتهای هرمی مانند گولدکوئیست و بادران را داشتیم اما دوباره مردم گول خوردند
مصطفی نصراصفهانی: مهمترین مسئله در ایران امروز تورم است و چرخهای تورم آدمها را له میکند. اگر شما حواستان نباشد به راحتی به طبقات پایینتر هل داده میشوید یا سر میخورید. تمایل مردم به بازارهای مالی به همین دلیل است و مردم میخواهند خود را حفظ کنند و این یک کنش کاملا اقتصادی و عقلایی است. ما زمانی کمپین نخریدن دلار و طلا رو داشتیم. من مطلبی نوشتم تحت این عنوان که شما میخواهید طرفدارای خودتان را نابود کنید؟ بالاخره توی این مملکت یا پول بایستی نقد یا تبدیل به دارایی نگه داشته شود. در شرایطی که تورم وجود دارد نقد نگه داشتن پول نقد اشتباه است. به این دلیل که قدرت خرید همواره کاهش پیدا میکند. مثل یخی که در حال آب شدن است. در این شرایط نمیتوانید که کسی توصیه به نقد نگهداشتن پول کنید چون اگر کسی پولش را نقد نگه دارد در پایان سال فقط 30 درصد قدرت خرید دارد. حالا ممکنه بگوییم از بین کلاسهای دارایی مثلا کلاس دلار، به این دلیل که فعلا دولت با چنگ و دندون سعی میکند جلوی افزایش نرخش را بگیرد. ممکن است پیامدهای منفی برای اقتصاد کلان داشته باشد.
وقتی کسی از من توصیه میگیرد، اگر از بازارهای مالی اطلاعاتی نداشته باشد، من به او طلا را پیشنهاد میکنم. یک شهروند در ایران میتواند در بازارهای ارز، طلا، مسکن سرمایهگذاری کند اما اگر سهام شرکتها را بخرد میتواند سرریز مثبت به کل اقتصاد کشور داشته باشد. سرمایهگذاری باعث رشد کسب و کار و کاهش بیکاری میشود.
شما گفتید که رفتار مردم در خرید دارایی و سرمایهگذاریهای هجومی یک رفتار عقلانی بود، درسته؟
مصطفی نصراصفهانی: کاملا عقلایی هست. یعنی اگر کسی چنین نکند، متضاد عقلانیت چه واژهای به کار میبرید؟ حالا هر واژهای که بیادبانه نیست رو میتونید به کار ببرید.
پس مسئله این است که این رفتار هجومی مردم به بازارها اگرچه برای کلیت اقتصاد مضر است اما رفتاری عقلانی برای مقابله با تورم است.
مصطفی نصراصفهانی: البته مضر نیست. بسیاری از نکاتش برای کشور مضر نیست. یعنی شما ببینید یه زمانی مثلا گفته میشود، آقا تب برای بدن آیا لازمه یا لازم نیست؟ وقتی تب بالا میرود، این یک ساز و کار طبیعی بدن است برای مقابله با میکروبها. چون دسته زیادی از میکروبها در همین یکی دو درجه افزایش دما، نابود میشوند. مردم دارن تلاش میکنند که این دردها را جوری تسکین دهند و تلاششان هم گاهی با موفقیت همراه است گاهی با شکست. زمانی که موفق شوند درد مقداری کاهش پیدا میکند اما وقتی شکست میخورند باز درد تشدید میشود. علاجش کجاست؟ در بانک مرکزی و دولت. به مردم چی کار داریم؟ آن کسی که پول را بیارزش میکند بانک مرکزی است. اقتصاد پولی پیچیدگی دارد و من اقتصاد مالی خواندم و برای همین در اظهار نظر در مورد حوزه پولی احتیاط میکنم. من تعجب میکنم که برخیها با اینکه دکترا ندارند و اقتصاد پولی را نمیشناسند خیلی راحت در رابطه با ریشههای تورم و راههای درمان سریع آن حرف میزنند. اما چیزی که من قاطعانه میتوانم بگویم این است که علت تورم بانک مرکزی است. حالا یا از کانال خلق پولی که به واسطه بدهی دولت یا budget deficit ایجاد میکند یا به واسطه این که توان نظارت کافی بر بانکها را ندارد، تورم ایجاد میکند. به هر حال تورم نهایتا به بانک مرکزی برمیگردد. بنابراین مردم این وسط فقط تلاش میکنند خودشان را نجات دهند. ته داستان این است که بانک مرکزی در واقع مسئول تورم است. مشکل را بانک مرکزی ایجاد کرد. در این بحث باید روی بانک مرکزی تمرکز کرد نه مردم.
اقتصاد ایران بیماری هلندی است و تورم مزمن ما را به جایی رسانده که یاد گرفتن اقتصاد و فعالیت در بازارهای به امری ضروری برای مردم بدل شده است. این روزها بیشتر جوانان این کشور تجربه یک بار فعالیت در بازارهای مالی را داشتند که عمدتا با شکستهای گاها سهمگین همراه بوده است. نظرسنجی اخیر ایسپا نشان میدهد که 21 درصد مردم در سرمایهگذاری به طلا تمایل دارند و این درحالیست که همین رقم در سال 98 حدود 15 درصد بود. در همین نظرسنجی فقط 1.3 درصد از افراد به سرمایهگذاری در بورس تمایل داشتند. آقای اصفهانی در رابطه با علل اصلی تمایل شدید به سرمایهگذاری و منشا تورم گفتند. اگر ممکن است شما در رابطه با اینکه برنده این مسیر صبت کنید. تجربه نشان داده که حداقل مردم در این بازی برنده نبودند.
آقای جانجان، نظر شما چیست؟ دلایل اصلی شکل گیری پدیده رویافروشی چیست؟
احمد جانجان: ما باید ابتدا برگردیم کلان ماجرا را ببینیم. باید فلش بک بزنیم به گذشته خودمان. چه تغییراتی رخ داده است که مردم دنبال یک دفعه پولدار شدن رفتن؟ مردم دنبال میانبر هستند. در پیجهای اینستاگرام ویدیوهایی آپلود میشود که یکی میآید و میگوید: دایی تو چطوری پولدار شدی؟ طرف هم میگوید: اگر این اپلیکیشن را نصب کنی روزانه 10 میلیون تومان کسب درآمد میکنی. مردم هم باور میکنند. ما از کجا به اینجا رسیدیم؟ من شما رو ارجاع میدهم به اواخر دهه هفتاد مصادف با همان ابتدای دهه هشتاد، این مقوله گلدکوئیست یعنی شرکتهای هرمی، باب شد. چرا بازی پانزی در این کشور هنوز ریشهکن نشده است؟
مردم در ماجرای گولدکوئست تجارب بدی داشتند. بسیاری از مردم چندین میلیون در شرکتهای هرمی باختند. آگر آن زمان با همان پول در بازار طلا، مسکن یا بورس سرمایهگذاری کرده بودند، پولشان چندین برابر شده بود. شما ر ارجاع میدهم به سال 1391، دیروز یا پریروز آقای دکتر فرزین مصاحبه کردند در مورد ارز و سیاستهای ارزی و دستاوردهای بانک مرکزی. خب طبعا بخشی از این تلاشها قابل احترام و قدردانی است ولی خب بخشی از آن محل سئوال و بحث و گفتوگو است؛ برای نمونه بخوام عرض بکنم، من داشتم مصاحبههای رؤسای اسبق بانک مرکزی را چک میکردم. قبل از آقای فرزین، آقای صالحآبادی، قبل از ایشون آقای همتی، آقای سیف، آقای بهمنی، آقای شیبانی و … در آستانه جهشهای ارزی، اکثر روسای اسبق بانک مرکزی ما میگویند که وضعیت ارزی ما خیلی مطلوب است و اصلا مردم نگران نباشند
شما وقتی که برمیگردید به قیمت کالاها؛ من سال 89 ازدواج کردم با دو میلیون تومان وام، یک تلویزیون 32 اینچ السیدی سامسونگ خریدم، یخچال و فریزر هم خریدم، ماشین لباسشویی الجی گیربکسی خریدم، گاز فردار خریدم، یه تخته فرش خریدم، و همه این وسایل نهایتا با 2 میلیون تومان خریداری شد. خب الان با چقدر میلیون تومان شما میتوانید معادلش را تامین کنید؟ خب ما به موجود منحوسی به نام تورم و گاهی اوقات آن فرزند نامولد منحوس، رکود تورمی بر میخوریم. یعنی رکود تورمی خیلی دردناکتر است. رکود تورمی همیشه عمدتا باعث فضای رویافروشی میشود. تورم نهادینه 20%، 30% طی دهههای گذشته و تورم نهادینه 40%، 50% طی دو، سه سال گذشته یعنی چه؟ یعنی شما به عنوان خبرنگار که باشید، به عنوان راننده تاکسی، به عنوان قصاب، به عنوان بقال، به عنوان کارمند دولت، هیچ فرقی نمیکند؛ شما ارباب و رعیت خودت باشی یا حقوق بگیر دولت، تورم پنجاه درصدی یعنی اینکه هر چقدر طی یک سال کار میکنید، پنجاه درصدش از شما پس گرفته میشود. یعنی 6 ماه از 12 ماه سال را همه ما هر چقدر تلاش میکنیم، از آن کسی که در کار بازار سهام است، از آن کسی که پولش را در بانک گذاشته، باید رایگان کار کنیم.
کسی که پولش را در بانک میگذارد، در تورم پنجاه درصدی اگه سود بیست درصدی بگیرد یعنی 30% ارزش پولش آب رفته است.
کاش مردم ایران فقط 6 ماه از سال را رایگان کار میکردند. 25% بیمه و مالیات پرداخت میشود. این 25 درصد هم یعنی 3 ماه دیگر از هم به صورت رایگان کار میکنیم. چرا ما عملگی میکنیم؟ به خاطر سیاستهای پولی و مالی غلط دولتها؛ به خاطر کسری مزمن بودجه و افزایش بار مالیاتی دولت است. چند وقت پیش عدهای در دولت پیش خودشان فکر کردند که باید از صندوقهای سرمایهگذاری مالیات بگیرند. مثلا صندوقهای درآمد ثابت دود 500 همت دارایی دارند. سالانه حدود 100 همت هم سود تقسیم میکنند. حالا دولت پیش خودش فکر کرده که چرا از این 100 همت چیزی گیر او نمیآید. بعدها هم به صندوقهای درآمد ثابت حدود 10 درصد مالیات بستند و این موضوع برای کسی که فعال بازار سهام است سرشکستگی ایجاد میکند. این باعث میشود که مردم دیگر در صندوقهای سهام یا حتی صندوقهای درآمد ثابت سرمایهگذاری نکنند و باعث خروج پول از بازار میشود. حالا این پولهایی که از بورس خارج میشوند به سمت بازارهای دیگر روانه میشوند و حباب ایجاد میکنند و رویا میخرند.
پس اگر من درست متوجه شده باشم شما میگوید که دولت هم از این حرکت هجومی مردم به سمت بازارها کسری بودجه خودش را جبران میکند. درست است؟ سئوال دیگرم در این رابطه است که به نظر شما ذینفع اصلی سرمایهگذاری مردم در بازارهای مختلف چه کسانی هستند؟ بانی رفتارهای اقتصادی مردم چه کسانی هستند؟
احمد جانجان: قبل از پاسخ به سئوال شما من میخواهم برگردم به این موضوع وقتی که ما میخواهیم از همه چیز پول دربیاوریم همواره شکست میخوریم. اجازه دهید مثالی بزنیم. فرض کنید یکی از اعضای خانواده شما تب دارد. شما دماسنج را در دهان او میگذارید و دماسنج عدد 35 را نشان میدهد. برای اینکه از عملکرد دماسنج مطمئن شوید آن را در آب سرد میگذارید اما باز هم عدد 35 را نشان میدهد. دماسنج را در آبجوش قرار میدهید اما باز هم عدد 35 را نشان میدهد. در این صورت باید متوجه شوید که دماسنج خراب است. متاسفانه مسولین ما متوجه نشدند که دماسنج خراب است. برگردیم به سئوال شما. رفتارهای اقتصادی مردم را تورم شدید جهت میدهد. این رکود تورمی که ما ایجاد کردیم مردم را به دام رویا فروشی میاندازد. وقتی توان مالی مردم را به شدت کاهش دادیم، تا راهی آسان برای جبران بیلیاقتیهای مسئولین پیدا میکند خیلی سریع به سمت آن حرکت میکند. چند روز پیش کلیپی در فضای مجازی دیدم که شخصی داشت توصیه میکرد که برای پول درآوردن بهتر است که خودرو وارد کنید. در ویدیو هم میگفت که اگر توانایی وارد کردن خودرو ندارید بروید و کارت بازرگانی خود را اجاره دهید. این فرد داشت خلاف قانون را به عنوان فرمول اقتصادی توصیه میکرد. فضای رکود تورمی به رویافروشی منجر میشود. یک زمانی مردم با وام و پسانداز میتوانستند که حداقلی از زندگی برسند اما حالا دیگر آن شرایط تبدیل به رویا شده و اکثریت مردم مستعد رویافروشی هستند.
اینها حاصل سیاستهای غلط اقتصادی است که ما الان در همین دوره یک ساله اخیر شدیدتر آن را مشاهده میکنیم. یعنی استفاده سیاست به شدت انقباضی در دوره به شدت رکودی تورمی. در هیچ کجای دنیا در دوران رکود یا در دوره رکود تورمی سیاست انقباضی تا این حد استفاده نمیشود. در نظر داشته باشید که ما وارد یک دوره کاهش تقاضای مصرفی شدیم. وقتی شما وارد دوره کاهش تقاضای مصرفی میشی و مصرف کاهش پیدا میکند، بنگاهها و کسب و کارها هم با مشکل مواجهه میشوند. کسب و کارهای تولیدی ابنارشان پر میشود و شروع میکنند کاهای خود را به صورت مدتدار میفروشند و حتی قیمتهای خود را کاهش میدهند و بعد برخی از مسئولین میگویند تورم کاهش پیدا کرد. اینجا باید سئوال کرد که آیا کاهش تورم به رفاه انجامید؟ وقتی کاهش تورم با رفاه همراه نباشد یعنی به دلیل سیاستهای شدید انقباضی بوده است.
ما در مورد رویا فروشی و چرخه این مسئله صحبت کردیم. به لحاظ اقتصاد رفتاری 30 میلیون سرمایهگذار ایرانی باید چه کنند که گول رویا فروشان را نخورند؟
مصطفی نصراصفهانی: توصیه ای که به مردم میشه کرد اینه که سعی کنند که هوشیاری خود را سطح بالا نگه دارند و در واقع نباید در دام خطاهای شناختی-ادراکی گرفتار شوند. این یک توصیه خیلی خلاصه و مختصر است. البته باید این نکته را هم گفت که موارد بسیاری هم بود که طی یک نگاه کلیشهای میتوان به آن انگ رویافروشی زد اما رویا نباشد. مثلا بیتکوین یک دلاری را یادتان میآید؟ در ابتدای امر بیتکوین هم یک رویافروشی محسوب میشد. کسی که گرفتار ماجرای گولدکوئست شده بود اگر در مورد بیتکوین میشنید فکر میکرد که دوباره تله است. میخواهم این نکته را بگویم که نباید نسبت به فرصتهایی که ایجاد میشود ذهنت را ببندی. آقای جانجان در رابطه با سیاستگذاری حرف زدند ولی به هر حال شهروندان هم در موضعهایی قرار دارند که بتوانند اثرگذاری داشته باشند. یکی از کانالهای اثرگذاری از طریق ایجاد مسیرهای گفتگو و رساندن پیامها به سیاستگذار است.
اگر بخواهیم به لحاظ علمی به پدیده رویافروشی نگاه کنیم میتوان آن را نشات گرفته از پدیده زیانگریزی بدانیم. آدمها بیش از اینکه به دنبال کسب سود باشند به دنبال پرهیز از زیان هستند. درد از دست دادن در انسان بسیار بیشتر از لذت به دست آوردن است. در نتیجه آدمها در منطقه سود ریسکگریز و در منطقه ضرر ریسکپذیر رفتار میکنند. در نتیجه کسانی که سرمایه اندک دارند عمدتا در دام رویافروشی میافتند. کسانی که سرمایه کمی دارند به این فکر میکنند که یا با پول اندک خود پولدار میشوند و یا هم وضعیت تغییر خاصی نمیکند. پس فهمیدیم ریسکپذیری در منطقه زیان افزایش پیدا میکند و این موضوع به گرایش مردم به شرطبندی منجر میشود. پس بسیاری از رفتارهای مردم شرطبندی است تا سرمایهگذاری. این زیانگریزی هم به صورت واقعی وجود دارد و هم به صورت روانی. در زیانگریزی ما نقطه مرجع را داریم. یعنی اگر مثلا درآمد یک فرد از یک مبلغ مشخص کمتر باشد همواره احساس زیان میکند. برعکس این موضوع هم صدق میکند و اگر درآمد یک فرد از نقطه مرجع بیشتر باشد احساس برنده بودن میکند. این حس برنده بودن هرچقدر که درآمد افزایش پیدا میکند، بیشتر هم میشود.
احساس بازنده بودن در ایران بر اثر دو نیرو تشدید شده است. اولین موضوع تورم نهادینه در اقتصاد است. ایران از اواخر دهه 40 درگیر تورم شده و این تورم تا به امروز ادامه داشته است. زمانی که به پایان سال میرسیم همه افراد در حساب و کتاب زندگی خود به مشکل میخورند. که درآمد حاصله در سال گذشته را چه کردند؟ مردم اول سال میگویند که مثلا درآمد ما ماهانه 20 میلیون تومان است. با این درآمد ماهانه میتوانم فلان کیلو برنج، گوشت یا سایر مواد غذایی را بخرم. اما در مایه سال قیمت همه کالاها افزایش پیدا کرده است و حالا محاسبات مردم به هم خورده است. این یعنی همه ایران بازنده است. در این شرایط نیروی کار از همه بیشتر ضربه میخورد چون دارایی ندارد که در نتیجه تورم داراییاش رشد کند. از طرفی حقوق نیروی کار به اندازه تورم رشد نمیکند. در چند سال اخیر شاهد بودیم که تورم 40 درصد بود اما حقوق نیروی کار حدود 20 درصد رشد کرد. این یعنی هر حقوق بگیر در ایران سالانه 20 درصد از قدرت خرید خود را از دست میدهد. اگر این اتفاق 10 سال پیاپی رخ دهد، بعد از 10 سال هر حقوق بگیر ایرانی کمتر از 10 درصد قدرت خرید خود را حفظ میکند.
این درحالیست که حقوق هر سال 20 درصد هم افزایش پیدا میکند و بسیاری از مردم هم خوشحال هستند که افزایش حقوق داشتند اما در عوض هر سال 20 درصد از قدرت خرید آنها کمتر میشود. به این پدیده توهم پولی میگویند. یعنی آدمها خوشحال هستند در حالی که ضرر میکنند. یا به عبارتی زیانها را نمیببینند اما سودها را میبینند.
احمد جانجان: این پدیده که آقای نصراصفهانی توضیح دادند در سه سال گذشته نمود بیشتری داشت. ما در سه سال گذشته تقریبا 55 درصد افزایش حقوق داشتیم اما جمع تورم ما به 140 درصد میرسد.
مصطفی نصر اصفهانی: به صورت واضح و مشخص باید بگویم که پدران ما 50 سال پیش با عایدی خود از یک حقوق، خانه و دارایی خریدند اما حالا دیگر این امر امکانپذیر نیست و همین موضوع تاریخی به زیانگریزی ایرانیان منجر شده است. این زیانگریزی در حافظه ایرانیان مانده است و یعنی اگر یک پسر به سنی برسد که پدرش در آن سن خانه خریده است و او خانه نداشته باشد، احساس بازنده بودن میکند. این احساس بازنده بودن منجر به ریسکپذیری مفرط میشود. البته مسائل روانی هم در این میان مطرح است. تحقیقات نشان میدهند که هزینه شادکامی در ایران بسیار افزایش پیدا کرده است. هزینه شادکامی میزان درآمدی است که شما باید به صورت سالانه به دست آورید تا احساس شادکامی به شما دست دهد. ایرانیها بالاترین هزینه شادکامی در دنیا را دارند. هزینه شادکامی در ایران سالانه 239 هزار دلار است. این یعنی یک ایرانی برای اینکه احساس خوشبختی کند به این مقدار پول در سال نیاز دارد. هزینه شادکامی در سنت باربارای آمریکا دود 162 هزار دلار است و در آفریقا این هزینه 8 هزار دلار در سال است. زمانی که هزینه شادکامی در ایران اینقدر بالا رفته است این نشان میدهد که جنگ روانی هم وجود دارد. نتیجه هزینه شادکامی بالا این است که همه ناراحت هستند.
در این شرایط که همه احساس بازنده بودن میکنند چه باید کرد؟
باید کارهای واقعی انجام دهیم. باید تورم را کاهش داد و در عین حال جلوی رکود شدید را هم گرفت. و در یک کلام، وضعیت کلان اقتصاد باید بهبود پیدا کند تا وضعیت مردم به مرور زمان بهتر شوند.
برندگان و بازندگان چنین شرایطی چه کسانی هستند؟
بازنده همه ما هستیم ولی این ماجرا برندگانی هم دارد. برندههای کسانی هستند که خودرو وارد میکنند. مثلا بهمن موتور خودرو وارد میکند و تعرفه آن را پرداخت میکند و بازار ایران میفروشد به 2 میلیارد تومان. این درحالیست که همین خودرو در امارت یک میلیارد 200 میلیون تومان به فروش میرسد. معین خودرو ایرانیان تویوتا کرولای 1200 سیسی وارد و به قیمت 2 میلیارد و 800 میلیون میفروشد و این خودرو در امارات حدود یک میلیارد قیمت دارد. واردات خودرو یک مثال بود در چنین شرایطی کسانی برنده هستند که از رانت استفاده میکنند. بازنده چه کسانی هستند؟ بازنده همه ما هستیم که سیاستهای پوپولیستی ما را گرفتار کرده است. جامعه ذینفعان در ایران سیاستگذاری میکند. یعنی سیاستگذار خودش ملاک و فئودال است و از بازارهای مختلف نفع میبرد. برای مثال همین بازار ملک در ایران جامعه ذینفعان بزرگی دارد. به نظر شما چرا با 2 میلیارد یا حتی 3 میلیارد تومان نمیتوان در تهران ملک خرید؟ با پول مشابه یک آپارتمان 70 متری در منطقه 5 تهران میتوانید خانههایی در سایر کشورها بخرید که باعث حیرت شما میشود. همین حالا یک ملک 120 متری در مله میرداماد با آن ترافیک جهنمی حدود 50 میلیارد قیمت دارد. شما این مبلغ را به آمریکا هم ببری میتوانی خانه دوبلکس 400 متری بخری. من چند روز پیش آگهی فروش یک خانه 400 متری با ویو تنگه بسفر را دیدم که حدود 50 میلیارد تومان قیمت داشت.
این اقتصاد ذینفعانه وضعیت ایران را بدتر کرده است و حالا سئوال این است که آیا دولت یا حاکمیت در این شرایط میتواند گلیم ما را از آب بیرون بکشد؟ با این وضعیت من سیکلهای بزرگیتری پیشروی جامعه و مردم میبینم که باعث فقیرتر شدن مردم خواهند شد. روزی از چاپلین پرسیدند خوشبختی یعنی چه؟ گفت: خوشبختی فاصله دو بدبختی است و هر چقدر که فاصله بدبختیها بیشتر باشد یک فرد خوشبخت است. اما با توجه به شرایط آینده من فاصله بدبختیهای ایران را اندک میبینم.